کنایه از کسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. روشن بین. صائب رای. (آنندراج). روشن فکر. لهم (یادداشت مؤلف). صاف دل و دارای ضمیر نورانی. (ناظم الاطباء) : بوسهل در راه چند بار گفت: سبحان اﷲ العظیم چه روشن رای مردی بود بونصر مشکان ! (تاریخ بیهقی). حکمت آرایان روشن رای را عقل صحیح جز بدین درگاه ننماید صراطالمستقیم. سوزنی. صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. (کلیله و دمنه). هدهدی بود داهی و کافی و روشن رای و مشکل گشای. (سندبادنامه 334). و عاقل روشن رای به ترهات ایشان التفات ننماید. (سندبادنامه 245). دستور روشن رای مشکل گشای گفت. (سندبادنامه ص 211). سر برآورد گرد روشن رای کرد خالی زپیشکاران جای. نظامی. ندهد هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر. سعدی (گلستان). گه بود کز حکیم روشن رای برنیاید درست تدبیری. سعدی (گلستان). دل که آیینۀ شاهی است غباری دارد از خدا می طلبم صحبت روشن رایی. حافظ
کنایه از کسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. روشن بین. صائب رای. (آنندراج). روشن فکر. لَهِم (یادداشت مؤلف). صاف دل و دارای ضمیر نورانی. (ناظم الاطباء) : بوسهل در راه چند بار گفت: سبحان اﷲ العظیم چه روشن رای مردی بود بونصر مشکان ! (تاریخ بیهقی). حکمت آرایان روشن رای را عقل صحیح جز بدین درگاه ننماید صراطالمستقیم. سوزنی. صاحب همت روشن رای را کسب معالی کم نیاید. (کلیله و دمنه). هدهدی بود داهی و کافی و روشن رای و مشکل گشای. (سندبادنامه 334). و عاقل روشن رای به ترهات ایشان التفات ننماید. (سندبادنامه 245). دستور روشن رای مشکل گشای گفت. (سندبادنامه ص 211). سر برآورد گُرد روشن رای کرد خالی زپیشکاران جای. نظامی. ندهد هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر. سعدی (گلستان). گه بود کز حکیم روشن رای برنیاید درست تدبیری. سعدی (گلستان). دل که آیینۀ شاهی است غباری دارد از خدا می طلبم صحبت روشن رایی. حافظ
عمل سوختن روغن. (فرهنگ فارسی معین) ، هر گاه در موتور اتومبیل پیستون یا رینگ به علتی خراب و از کار بیفتد قسمتی از روغن موتور که میل لنگ و یاطاقانها در آن کار می کنند از طریق روزنهایی که بر اثر خرابی مذکور بوجود آمده وارد سیلندر شده در آنجا همراه با بخار بنزین می سوزد. این عیب اتومبیل از تغییر رنگ دود موتور به خوبی معلوم می شود و دیگر اینکه میلۀ شاخص روغن موتور کم شدن آنرا نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - به روغن سوزی افتادن، وقتی که موتور اتومبیل روغن کم کند می گویند به روغن سوزی افتاده. (فرهنگ فارسی معین)
عمل سوختن روغن. (فرهنگ فارسی معین) ، هر گاه در موتور اتومبیل پیستون یا رینگ به علتی خراب و از کار بیفتد قسمتی از روغن موتور که میل لنگ و یاطاقانها در آن کار می کنند از طریق روزنهایی که بر اثر خرابی مذکور بوجود آمده وارد سیلندر شده در آنجا همراه با بخار بنزین می سوزد. این عیب اتومبیل از تغییر رنگ دود موتور به خوبی معلوم می شود و دیگر اینکه میلۀ شاخص روغن موتور کم شدن آنرا نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - به روغن سوزی افتادن، وقتی که موتور اتومبیل روغن کم کند می گویند به روغن سوزی افتاده. (فرهنگ فارسی معین)